تکپارتی:]
یکمیاصمات:>
پیشنهادمیشهباایناهنگبخونینفیکو
:deesmi,onlife
درخواستیازشوگا:]
علامت ها
ا/ت +
شوگا _
خلاصه؛ا/ت یه دختر ۲۸ سالس. پدرشو از دست داده و مادرش باش خوب رفتار نمیکنه پس فرار میکنه و میره کره که عاشق رییس شرکتش میشه
و شوگا یه پسر ۳۰ سالس که عاشق کارمندش میشه اون بشدت از منشیش متنفره چون همش میچسبه بش
شروع داستان : صبح یکشنبه[ یکشنبه ها واسه خارجی ها جمعه اس دوزتان]
+ باز یه روزه خوب دیگه
مثله همیشه به خودم امید میدادم که زنده بمونم چون کسی رو ندارم بم امیده کافی رو برسونه پس چرا که نه خودم یه کاریش میکنم :)
لباسامو حاضر کردم دستو صورتمو شستم و رفتم آشپز خونه که یه چیزی درست کنم هیچی جز تخم مرغ نداشتم پس یه نیمرو پختم و رفتم خرید .
تو فروشگاه:
+رفتم داخل که یهو رییسمون اونجا بود داشت خرید میکرد
+سلام آقای مین
_عو سلام اینجا چیکار میکنی
+ خب خرید :)
_ عومم اوکی خوشحال شدم دیدمت
+ منم همینطور :)
_ خداحافظ کوچولو :]
+.......ها آها خداحافظ :)
+ چی به من گفت کوچولو؟ امکان نداره ! فقط سره کار انقدر سرده!؟ چه خوببب
_ حواست باشه داری بلند صحبت میکنی (با خنده)
+ از خجالت ذوب شدم
_فردا میبینمت گرل
+ اومم امیدوارم بتونی ....
چون همین الاناس که از ذوق بمیرم لنتیییی(اروم)
از خرید اومدم خونه
خریدامو گذاشتم تو یخچال وکابینتا
لباسایی که حاضر کرده بودم رو پوشیدمو و رفتم خرید لباس
علامت سوزی"
" های گودی ؟ بیا بریم
+سوار ماشین شدم
سوزی بهترین دوستمه خیلی بام خوبه
+های تو خوبی بزن بریم گرلللل
وصل شدم به ماشینو صدای آهنگ زیاد کردم و کلی ادا در اوردیم و رقصیدیم کلی لباس خریدیم چون میخواستیم بریم بار ولی اون همه لباس زیادی بودن ولی حقوقی که ما از شرکت میگیریم خیلی زیاده و ما هم خیلی بی جنبه ایم :)))
ساعت ۵ بعد از ظهر :
'' حاضر شو ساعت ۸ باید اونجا باشیم
+اوکی
رفتم حموم و اومدم عطر زدم کرم و لوسیونمو زدمو یه کوچولو میکاپ کردم(کرم پودر،پنکیک،خط چشم و رژ)خیلی لایت آرایش کردم.لباسمو پوشیدمو (هر کودومو دوست داشتید تو اسلایدا انتخاب کنید رنگ مشکی)جواهری که خریده بودم (عکس میزارم)و وصل کرم یه گرنبنده خیلی ظریف و خشگل بود . ساعتمو بستم.
کتمو به تن کردمو زدم بیرون سوزی از من زودتر اومده بیرون
"بدو دیر شد
+باشه
رسیدیم رفتیم داخل بوی سیگار و الکل داشت خفم میکرد
یه مقدار شامپاین خوردم ولی مست نبودم یهو دیدم یکی داره سوزی رو میبره تو اتاق منم با عصابینت سمته پسره رفتمو افتادم به جونش انقد زدمش که همه دورم جمع شدن که جدا کنن منو ازش ولش کردم و با عصابانیت مشروبم کشیدم بالا
که یهو یکی منو گرفت
=اروم باش لیدی بیا فقط برقصیم
+انقد مست بودم زورم نرسید بزنمش
_ ویو شوگا
تا وارد بار شدم دیدم یکی داره یکی دیگه رو میزنه تا برگشت دیدم ا/ت اس نیشخندی زدم
بعده چن دیقه دیدم یکی کمرشو گرفت و اونم مسته و نمی تونه از خودش دفاع کنه پس....
گرفتمو پسررو زدم
که یهو ا/ت جلومو گرفت
+بیا فقط بریم هوم؟
_باشه
ولی بعدن میبینمت رو به پسره
+بیا بریم
رفتن سوزی هم رسوندن
تو راه هیچی نمیگفتن
رسیدن مستیه ا/ت پریده بود
+رییس مین
_ شوگا صدام کن
+ شوگا
_بله ؟(نگاش کرد)
ا/ت لبشو گذاشت رو لبه شوگا یوسه ی طولانی ای رو شروع کردن
نفس کم اوردن
_من رنگ بنفشو خیلی دوست دارم ولی رو گردن سفیده تو
+لبخندی زد*
_بیا ادامش رو تو خونه بریم
رفتن تو خونه
شوگا با پشته پاش درو بست و ا/ت رو که براید استایل بقل کرده بود بردش تو اتاق و انداختش رو تخت
ویو ا/ت ؛
از حالت مستی در اومده بودم ولی من جلوشو نگرفتم ...
روم خیمه زد و لبمو بوسید که یه گرمای خاصی که تو هیجا نتونستم تستش کنم تو بدنمون ایجاد شد خیلی حسه خوبی بود انگار تو سونا بودیم ولی این گرما از بخار نبود یا اصن گرمایی وجود نداشت تو خونم
<منظور خونَشه نه خونِش...گرفدی؟خب صددردصد نه پس بزا یجور دیگه بت بگم این خونه 🏠نه خون🩸>
بعده یه کیس ۱۵ مینی رفت سمته گردنم من خیلی قلقلکیم از گردنم ولی تاجایی که تونستم سعی کردم جلوی شوگا نگیرم
_ویو شوگا؛
دیدم چشاشو بسته پس یه بوسه ی سطحی رو ترقوهش گذاشتم و کنارش دراز کشیدم دیدم ایندفعه اون روم خیمه زید نشسته بود رو شکمم منم تا جایی که تونستم سعی کردم که جلوی دیکمو بگیرم انقد گنده نشه
< -_- wtf>
بعده اینکه حسابی از لبو گردنمو سیر شد همونطور که سرش تو گردنم بود خوابید
منم سعی کردم لباس هر جفتمونو عوض کنم
بعدشم خوابیدمممم اون تو خوابم خوشگله :)♡
ببخشید دیر گذاشتم ...جبران میشه :)♡
#شوگا#تکپارتی#bts#درخواستی
پیشنهادمیشهباایناهنگبخونینفیکو
:deesmi,onlife
درخواستیازشوگا:]
علامت ها
ا/ت +
شوگا _
خلاصه؛ا/ت یه دختر ۲۸ سالس. پدرشو از دست داده و مادرش باش خوب رفتار نمیکنه پس فرار میکنه و میره کره که عاشق رییس شرکتش میشه
و شوگا یه پسر ۳۰ سالس که عاشق کارمندش میشه اون بشدت از منشیش متنفره چون همش میچسبه بش
شروع داستان : صبح یکشنبه[ یکشنبه ها واسه خارجی ها جمعه اس دوزتان]
+ باز یه روزه خوب دیگه
مثله همیشه به خودم امید میدادم که زنده بمونم چون کسی رو ندارم بم امیده کافی رو برسونه پس چرا که نه خودم یه کاریش میکنم :)
لباسامو حاضر کردم دستو صورتمو شستم و رفتم آشپز خونه که یه چیزی درست کنم هیچی جز تخم مرغ نداشتم پس یه نیمرو پختم و رفتم خرید .
تو فروشگاه:
+رفتم داخل که یهو رییسمون اونجا بود داشت خرید میکرد
+سلام آقای مین
_عو سلام اینجا چیکار میکنی
+ خب خرید :)
_ عومم اوکی خوشحال شدم دیدمت
+ منم همینطور :)
_ خداحافظ کوچولو :]
+.......ها آها خداحافظ :)
+ چی به من گفت کوچولو؟ امکان نداره ! فقط سره کار انقدر سرده!؟ چه خوببب
_ حواست باشه داری بلند صحبت میکنی (با خنده)
+ از خجالت ذوب شدم
_فردا میبینمت گرل
+ اومم امیدوارم بتونی ....
چون همین الاناس که از ذوق بمیرم لنتیییی(اروم)
از خرید اومدم خونه
خریدامو گذاشتم تو یخچال وکابینتا
لباسایی که حاضر کرده بودم رو پوشیدمو و رفتم خرید لباس
علامت سوزی"
" های گودی ؟ بیا بریم
+سوار ماشین شدم
سوزی بهترین دوستمه خیلی بام خوبه
+های تو خوبی بزن بریم گرلللل
وصل شدم به ماشینو صدای آهنگ زیاد کردم و کلی ادا در اوردیم و رقصیدیم کلی لباس خریدیم چون میخواستیم بریم بار ولی اون همه لباس زیادی بودن ولی حقوقی که ما از شرکت میگیریم خیلی زیاده و ما هم خیلی بی جنبه ایم :)))
ساعت ۵ بعد از ظهر :
'' حاضر شو ساعت ۸ باید اونجا باشیم
+اوکی
رفتم حموم و اومدم عطر زدم کرم و لوسیونمو زدمو یه کوچولو میکاپ کردم(کرم پودر،پنکیک،خط چشم و رژ)خیلی لایت آرایش کردم.لباسمو پوشیدمو (هر کودومو دوست داشتید تو اسلایدا انتخاب کنید رنگ مشکی)جواهری که خریده بودم (عکس میزارم)و وصل کرم یه گرنبنده خیلی ظریف و خشگل بود . ساعتمو بستم.
کتمو به تن کردمو زدم بیرون سوزی از من زودتر اومده بیرون
"بدو دیر شد
+باشه
رسیدیم رفتیم داخل بوی سیگار و الکل داشت خفم میکرد
یه مقدار شامپاین خوردم ولی مست نبودم یهو دیدم یکی داره سوزی رو میبره تو اتاق منم با عصابینت سمته پسره رفتمو افتادم به جونش انقد زدمش که همه دورم جمع شدن که جدا کنن منو ازش ولش کردم و با عصابانیت مشروبم کشیدم بالا
که یهو یکی منو گرفت
=اروم باش لیدی بیا فقط برقصیم
+انقد مست بودم زورم نرسید بزنمش
_ ویو شوگا
تا وارد بار شدم دیدم یکی داره یکی دیگه رو میزنه تا برگشت دیدم ا/ت اس نیشخندی زدم
بعده چن دیقه دیدم یکی کمرشو گرفت و اونم مسته و نمی تونه از خودش دفاع کنه پس....
گرفتمو پسررو زدم
که یهو ا/ت جلومو گرفت
+بیا فقط بریم هوم؟
_باشه
ولی بعدن میبینمت رو به پسره
+بیا بریم
رفتن سوزی هم رسوندن
تو راه هیچی نمیگفتن
رسیدن مستیه ا/ت پریده بود
+رییس مین
_ شوگا صدام کن
+ شوگا
_بله ؟(نگاش کرد)
ا/ت لبشو گذاشت رو لبه شوگا یوسه ی طولانی ای رو شروع کردن
نفس کم اوردن
_من رنگ بنفشو خیلی دوست دارم ولی رو گردن سفیده تو
+لبخندی زد*
_بیا ادامش رو تو خونه بریم
رفتن تو خونه
شوگا با پشته پاش درو بست و ا/ت رو که براید استایل بقل کرده بود بردش تو اتاق و انداختش رو تخت
ویو ا/ت ؛
از حالت مستی در اومده بودم ولی من جلوشو نگرفتم ...
روم خیمه زد و لبمو بوسید که یه گرمای خاصی که تو هیجا نتونستم تستش کنم تو بدنمون ایجاد شد خیلی حسه خوبی بود انگار تو سونا بودیم ولی این گرما از بخار نبود یا اصن گرمایی وجود نداشت تو خونم
<منظور خونَشه نه خونِش...گرفدی؟خب صددردصد نه پس بزا یجور دیگه بت بگم این خونه 🏠نه خون🩸>
بعده یه کیس ۱۵ مینی رفت سمته گردنم من خیلی قلقلکیم از گردنم ولی تاجایی که تونستم سعی کردم جلوی شوگا نگیرم
_ویو شوگا؛
دیدم چشاشو بسته پس یه بوسه ی سطحی رو ترقوهش گذاشتم و کنارش دراز کشیدم دیدم ایندفعه اون روم خیمه زید نشسته بود رو شکمم منم تا جایی که تونستم سعی کردم که جلوی دیکمو بگیرم انقد گنده نشه
< -_- wtf>
بعده اینکه حسابی از لبو گردنمو سیر شد همونطور که سرش تو گردنم بود خوابید
منم سعی کردم لباس هر جفتمونو عوض کنم
بعدشم خوابیدمممم اون تو خوابم خوشگله :)♡
ببخشید دیر گذاشتم ...جبران میشه :)♡
#شوگا#تکپارتی#bts#درخواستی
۱۰.۴k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.